پرواز با اسب رویاهای من

درود و ادب خدمت تمامی اساتید محترم و دوستان همیشه همراه این مجموعه... شهادت غریبانه سالار شهیدان رو به یکایک عزیزان اهل دل تسلیت میگم...و فرا رسیدن ماه عاشقی و برگ ریزان خاطره ها و یادها رو به مهربانان جان و عاشقان دلربا تبریک عرض میکنم... امیدوارم در این روزها خاطرات خوش و زیبایی رو به جا بزارین... و به عمق فکر ،معرفت کسب کنید... از تاخیر چندماهه ام عذرخواهم و سپاس از کسانی که در این مدت باز هم تنهایم نگذاشتند... با شعر سپید دیگری در خدمت شما دوستان هستم... این شعر تقدیمی ، تقدیم میشود به بانوی عشق ...به بانوی زلالی ها و پاکی ها...به بانوی من... باشد که احساس برجا بماند... مانا باشید... سپاس از شما خوبان.... ---------------------------------------------------------------------------------------------------- انگار؛هنوز هم، هوا بی قرار است... وقتی؛ نوروز بهار را در آغوش دارد... و شب فاصله ها را... بانو... چگونه منتظر زمستان نباشم... مگر دست ها گرم اند...؟ پرواز با اسب رویاهای من...ادامه مطلب

راه می روم

جاده پیراهنی سپیدبرتن کرده است

ودرخت هاخاموشند

درتلاطم است دنیا

بی قرارمی شودازاین همه سپیدی سرتاسر...

شب هم سپیداست...

وقتی؛

درآسمان باشد

شایعه ای بزرگترازحقیقت...

وبرفی که باورنداردتاریکی را...

چه آسان؛

هوای مه آلودزندگی راقاب می گیرد...

پرواز با اسب رویاهای من...

به حلقه ها وچارپایه ها اعتمادمی کنم...

سقف جیغ می کشد...

باورکن؛

باران هم آرام می شود

ومن؛

گمانم سکوت وتنهایی،

باورکن؛

جامی مانم؛

حتی ازنفس های مردنمکی...

به یاددارم؛

دوقسمت سیب سرخ را،

وآرزوی ماندنی،

اینک باورکن؛

اولین سلام وآخرین خداحافظی ام را...

پرواز با اسب رویاهای من...

راست میگفت پیشگودیوانه،

صدای باران،

فردارامست؛

وجنون،نیلوفردرخت هاشد...

این روزها،

نگاه ازدریای چشمانت رود می سازند...

اینجا شهریست دیوانه،

باسنگ های سردروزپنجشنبه،

ودل بی تاب من وهزاران من،

واینک؛

قاب عکس هم خواب است...

پرواز با اسب رویاهای من...

فریادمی زنند،

حراج کرده اند زندگی را کنار خیابان،

 چه راحت،

آرام و بی تلاطم،

عشق را حفظ می کنند...

نگاهی به هم،

 وتخفیفی به وسعت معنای عشق،

مست ؛ جار می زنند،

برای اعدام فردی بی پناه،

اینک؛

حتی ماهی های حوض هم انتظار گربه رامی کشند...

 

پرواز با اسب رویاهای من...

صف کشیده اندخاطرات هم سایه ی من ؛

کاغذها مچاله شده ،

زمان را می کشند... 

بازهم خودکار و تکه کاغذسوخته ،

و باورفردایی تاریک درحضورنور ،

سقراط راهم به خودمی آورد...

اینباردستان پینه بسته ،

هم سایه ام را خط خطی می کند ؛

با پلان هایی از مرگ...

پرواز با اسب رویاهای من...

سلام... الان که دارم این مطلبو می نویسم دقیقا دو ساعت و پانزده دقیقه و یازده ثانیه تا آغازسال1394باقی مونده وهنوز دلم برای خودم تنگه. ای کاش سال پیشرو خبرهایی ازجنس بوی نرگس و پایان انتظارها بده.  امیدوارم کنارسفره هفت سین هاتون به یادهمه ی مریض هابه خصوص : بجه هایی که دلی  به بزرگی آسمان دارند (ترجیح میدم نام نبرم)  وجانبازهایی که سالهاست ازترکش ها ونفس تنگی ها رنج می برند  و حتی مادرانی که انتظار ثانیه ای دیدار فرزندشان رابه دوش می کشند... به یادهم باشید. التماس دعاعید و نوروز و بهارتون هم تقریبا مبارک. و این هم آخرین شعری که درسال 1393 دراینجا ثبت م پرواز با اسب رویاهای من...ادامه مطلب

این روزها،به هرکه می رسم؛می ایستم ...انگار،ردیف حسرت،وغیرت کثیف ترین،قافیه ی دنیاست... این بار، پرواز در دور دست،و سقوط، امواج افکار سرخ را جار می زند... و مرگ حرف آخر این دنیاست؛وقتی تمام واژه ها به توختم می شوند... انگار،برعکس قانون دنیاست؛و پروانه ها قفس می طلبند... پرواز با اسب رویاهای من...ادامه مطلب

دنیا در مسیر لب هایت خلاصه می شوند...

و من؛

در آغوشی از قبر های سرد،

در سکوتی سپید،

با جیغ های سرخ...

این روزها،

لقمه می گیرند؛

قبرها،

تلخ ترین خاطرات را،

همان آدمک های مرگ،

می شنوم؛

صدای کف زدن آزادی...

آری،

((تولد حسرت مبارک))

اینک؛

به بازی گرفته شده اند؛

نفس هایی که زیادی کشیده می شوند...

پرواز با اسب رویاهای من...

تقدیم به زیباترین بانو ی الهی آسمان...

 

 

این روز ها ،

عشق جور دیگری جار می زند...

در لباسی به سپیدی شب ،

و در آغوشی که هزاران پنجشنبه را ؛

در خود خفه می کند...

انگار ؛

عشق بازی روز ها و قبر ها ،

هوا را بی قرار ، بارانی کرده اند...

 

بانو...

هوا برای آمدنت ؛

عشق را فریاد می زند...

پرواز با اسب رویاهای من...